نگرش و رفتاری است که برخی مردان و زنان از وقایع و حوادثی که در زندگیشان اتفاق افتاده، اقتباس می کنند.
نگرشی که دیگران را به خاطر مشکلات و مسائل زندگی آنها مسئول دانسته و از این رو سرزنش می کند.
غالبا شناسائی یک فرد با ذهنیت قربانی ساده نیست.
از آنجا که هیچ یک از ما واقعا از اینکه نامزد/همسرتان از روابط گذشته زندگی خود گله و شکایت کند، ناراحت نمی شویم.
به طور مثال هنگامی که با مردی آشنا می شوید که داستانهای وحشتناکی از نامزد یا همسر قبلی خود تعریف می کند، به طرزی پنهانی حتی از اینکه آن مرد دلش برای او تنگ نشده است و یا شما را غیر منصفانه با او مقایسه نمیکند، خوشحال نیز می شوید.
بالاخره حقیقت این است که شما از شنیدن اینکه او تا چه حد «عالی و فوق العاده» بوده است، خوشحال نمی شوید.
اما اگر نامزد /همسرتان عادت دارد که دیگران را به خاطر شرایط زندگی خود سرزنش کرده و مسئولیت سهمی را که خود در خلق مشکلاتش داشته است، نمی پذیرد، مراقب باشید:
نفر بعدی که تقصیرها تماما به گردن اوست، شما خواهید بود.
مشکل بغرنجی که در رابطه با یک فرد قربانی وجود دارد:
این ست که على رغم شکایت هایشان درباره اینکه چگونه در گذشته دوست داشته نمی شدند.
حال که شما عشق و حمایتی را که می خواهند، به آنها می دهید، به سادگی نمی توانند آن را پذیرا باشند.
افرادی که روحیه و ذهنیت قربانی دارند، اصولا از رنج بردن لذت می برند.
بنابراین چنانچه درگیر یک «قربانی» باشید، ممکن است احساس کنید که:
هر چقدر نیز که به رابطه تان «بدهید»، هرگز کافی نخواهد بود و هر چقدر نیز که آنان را تسلی بدهید، باز از اینکه خوشحال شوند، امتناع خواهند ورزید.
آیا عاشق یک قربانی هستید؟
در زیر برخی از ویژگی های شخصیتی یک فرد «قربانی» آورده شده است ؛
تا که بتوانید تشخیص دهید آیا نامزد همسرتان یک قربانی است یا خیر؟
ببینید که چه تعداد از موارد زیر در مورد او (و یا خودتان) صدق می کند:
1- نامزد همسرم به ندرت مستقیما از من و یا هر کس دیگری عصبانی می شود؛
در عوض مدام گله و شکایت میکند و قیافه ناراحت به خود گرفته .
٢- هنگامی که در مورد چیزی که او به خاطرش ناراحت است.
پیشنهاد و یا کمکی ارائه می دهم، همواره دلیلی پیدا میکند که چرا نظریات و یا پیشنهاداتم مفید نخواهند بود و به نوعی این نگرش و برخورد همیشگی را دارد که: «بابا، این هم به درد نمیخوره »
٣- نامزد/همسرم هیچگاه رک و پوست کنده نمی گوید که از چه چیزی ناراحت است.
در عوض همیشه با قیافه ای مغموم این ور و آن ور می رود .
کاری میکند مجبور باشم تلاش کنم چیزی راجع به علت ناراحتی او دستگیرم شود.
به عبارتی مرا به حدس زدن واداشته، کاری می کند که بزور از او اطلاعات بیرون بکشم.
۴- حتی هنگامی که سعی دارم به نامزد/همسرم عشق بورزم و او را آرام کنم، احساس میکنم که موفق نخواهم شد .
گوئی که او تسلی ناپذیر است.
۵- همیشه یک چیزی وجود دارد تا که نامزد/ همسرتان به خاطر آن ناراحت باشد .
۶- نامزد/همسرتان اغلب به خاطر خودش تأسف می خورد .
۷- نامزد/همسرتان به راحتی نمی تواند که راجع به هیچ چیز تصمیم بگیرد.
بیشتر وقتش را به گله و شکایت درباره وقایع و حوادث میگذراند تا که دست به اقدامی بزند.
۸- نامزد/همسرتان هنوز دیگران را به خاطر گذشته اش سرزنش میکند.
همچنان آنان را مسئول بداقبالی، و سرانجام زندگی خود می داند.
۹- نامزد/همسرتان اغلب این احساس را دارد که در «وضعی»، به دام افتاده است .
مسئول تمامی نارضایتیهای او از زندگی میباشد و در ضمن راه چاره ای نیز نمی شناسد.
10- نامزد همسرتان به مراقبت و خوشبختی دیگران حسادت میکند.
به کرات خود را با آنان مقایسه می کند که این نیز به نوبه خود، موجبات عصبانیت یا افسردگی او را فراهم میکند
اگر تنها یک یا دو جمله از جملات وی در مورد شما صدق می کنند:
آنگاه نامزد/همسر شما گرایش اندکی به روحیه قربانی دارد که می بایست در باره آن با یکدیگر صحبت کنید.
اگر این ویژگی های او را نادیده بگیرید، در آینده احساس عصبانیت و انزجار خواهید کرد.
اگر با سه الی پنج جمله از جملات فوق ارتباط برقرار گردید، آنگاه مسئله نامزد/ همسرتان در رابطه با «روحیه قربانی» جدی است.
شدیدا مراقب باشید تا که نقش «ناجی» را بازی نکنید.
زیرا که آبستن این احساس خواهید شد که «تلاشهایتان نتیجه ای ندارد.»
این رابطه، رابطه ای از جایگاههای برابر نبوده و سالم نمی باشد.
مگر اینکه نامزد/همسرتان کمک بگیرد و با روحیه قربانی درون خود روبرو شود.
اگر با شش الی هر ده جمله فوق ارتباط برقرار کردید.
آنگاه عاشق یک قربانی حرفه ای می باشید.
امیدوارم که بخت با شما یار باشد تا بلکه بتوانید در این رابطه با نامزد/همسرتان مذاکره کنید!
چرا که او یقینا احساس خواهد کرد که مورد حمله واقع شده است.
در نتیجه از شما عصبانی و ناراحت خواهد شد و شما را متهم خواهد کرد که او را درک نمی کنید و دوستش ندارید.
به عبارت دیگر با شما دقیقا به همانگونه ای برخورد خواهد کرد که یک «قربانی» برخورد میکند.
رابطه شما رابطه سالمی نیست و اگر تابحال احساس کنترل شدن و انزجار نکرده اید، بزودی دچار این احساس خواهید شد.
در ضمن نیز هرگونه جاذبه و علاقه تان را نسبت به او از دست خواهید داد.
نامزد/همسر شما می بایست که سریعا از یک مشاور با روانکاو کمک بگیرد. شما نیز همینطور.
در زیر علائم و نشانه های ذهنیت (روحيه) قربانی آورده شده است:
• قربانی ها هرگز مسئولیت شرایط و اتفاقات زندگی خود را به گردن نمی گیرند.
آنها به حال خود تأسف می خورند، گله و شکایت می کنند، می خورند، می خوابند.
افسرده می شوند و هر کار دیگری نیز انجام می دهند.
بدون اینکه اقدامی در جهت بهبود اوضاع صورت دهند.
کافی است به یک قربانی پیشنهادی بدهید.
مثلا چگونه می تواند به احساس بهتری برسد یا مسئله و مشکلش را حل کند.
بعضی از قربانی ها از شما توقع دارند که نجاتشان بدهید و مشکلاتشان را برایشان حل کنید.
اما برخی دیگر چیزی جز احساس همدردی و یا ترحم شما را نمی خواهند؛
چرا که تنها راهی که برای جلب توجه دیگران می شناسند اینست که مدام مشکلی داشته باشند تا بلکه کسی برایشان تأسف بخورد.
بنابراین طبیعی است که تلاش در جهت مسئولیت پذیری و استقلال فردی این دسته از قربانی ها نتیجه بخش نخواهد بود:
آخر چنانچه نیازمند کمک دیگران نبودند، دیگر چه کسی به آنها توجه می کرد؟
قربانی ها وقتشان را به گله و شکایت از مشکلات می گذرانند؛ به جای آنکه در جهت تغییر اوضاع قدمی بردارند.
• قربانی ها متخصص این هستند که دیگران را به خاطر مشکلات خودشان سرزنش کنند.
از دید یک قربانی همیشه تقصیر همه چیز به گردن دیگری است.
آنان مدام والدین، همسر قبلی، بچه ها، دوستان، وضع سلامتی و بهداشت،… را سرزنش میکنند.
برخی از قربانی ها آشکارا دیگران و اوضاع را سرزنش میکنند.
نسبتا در رابطه با احساس انزجار خود عملا صادق هستند.
برخی به طرزی پوشیده سرزنش کرده و هرگز عملا هیچ چیز منفی ای ابراز نمی کنند.
بلکه فقط از پذیرفتن مسئولیت زندگی خود سرباز می زنند.
اگر این منطق آنان در نظر شما احمقانه بوده و قابل درک نیست و این نظرتان را به زبان نیز می آورید، بدانید که نامزد/همسرتان به این دلیل که او را درک نمی کنید، متهمتان خواهد کرد.
• از دید یک قربانی زندگی نبردی نابرابر است.
او چنین فکر می کند: «تمامی دنیا در یک طرف و در طرف دیگر تنها من.»
تلقی او از فلسفه وجودی دیگران این است که به او احساس بدبختی و فلاکت بدهند.
فرصتهای او را خراب کنند، مانع از خوشبختی او شوند و در نهایت او را مایوس و سرخورده کنند.
برای برخی از قربانی ها، این همان وضعیتی بوده است که کودکیشان را در آن سپری کرده اند.
هنگامی که فرد قربانی همین دید و ادراک را به روابط بزرگسالی خود «فرافکن» میکند، دیگر برای دیگران اجتناب ناپذیر خواهد بود که او را تنها گذاشته و مأيوسش کنند.
بعضی از قربانی ها تا بدان جا پیش می روند که همسر نامناسبی نیز انتخاب می کنند؛
صرفا از اینرو که مورد تعدی و آزار قرار بگیرند و عملا نیز قربانی شوند؛
تا که به خود و دیگران ثابت کنند که حقیقتا یک قربانی واقعی هستند.
قربانی ها اغلب تنها از قربانی های دیگر دوست می گیرند.
چرا که فقط یک قربانی است که می تواند آنها را به درستی درک کند.
• قربانی ها خشم خود را آشکارا بروز نمی دهند.
آنان به ندرت در این مورد رک هستند و ترجیح میدهند که با قیافه ناراحت و رنجیده به خود گرفتن، به شما احساس گناه بدهند؛
به جای آنکه حس ترحم شما را از دست بدهند و بر طبق حس خصومت و تنفر حقیقیشان عمل کرده و در مقابل شما بایستند.
آنان جملاتی به کار می برند که ظاهرا نیز خصومت آمیز نیستند.
اما به طرزی غیرمستقیم خصومت و تنفرشان را نسبت به شما می رسانند.
این جملات در ضمن کمک میکنند که آنها ظاهر «غير عصبانی» خود را نیز حفظ کنند.
• قربانی ها اینطور فکر میکنند که ضعیف و درمانده هستند.
آنها متخصص «تفکر منفی» میباشند.
«نمی توانم»، «نمی شود»،«هرگز» و… ، اینها عبارتهای متداول و رایجی هستند که اغلب از زبان قربانی ها شنیده می شود.
قربانی ها اغلب مسامحه کاری دارند و کارها را مرتب به بعد موکول می کنند؛
چرا که به خود اعتماد کافی ندارند تا بتوانند اقدامی صورت دهند.
اینطور به نظر می آید که برای جلب حمایت به شما متکی هستند؛
اما در نهایت خواهید دید که این «حمایت» نیست که می خواهند؛
بلکه «نجات داده شدن» است.
این امکان وجود دارد که قربانی های بزرگسال عملا در کودکی قربانی شده باشند.
به این معنی که از لحاظ جنسی، جسمانی و عاطفی نیز مورد آزار قرار گرفته باشند.
در نتیجه ناتوانی که در کودکی تجربه کردند، باعث شد که تصمیمی ناخودآگاه بگیرند.
• قربانی ها الگو های همیشگی و منفی خود را در روابط و زندگیشان مرتبا تکرار می کنند.
زیرا که نمی خواهند خاستگاه و منشا این الگوها را کشف کنند.
هنگامی که مشکلی برای پیش می آید شخص قوی از خود می پرسد:
«چرا چنین چیزی اتفاق می افتد و من چگونه می تونم آن را تغییر دهم؟»
اما پرسش یک قربانی این خواهد بود:
«چرا چنین چیزی برای من اتفاق می افتد؟»
هنگامی که یک قربانی بیشتر بر روی جنبه ی رنج و محنت بحران پیش آمده تمرکز می کند، به جای آنکه دلیل وقوع و راه چاره را جویا شود، دیگر طبیعی است که خود را از این فرصت که از اشتباهاتش بیاموزد، محروم کند.
مرکز مشاوره دیدار ( بالاتر از میدان ولیعصر، نرسیده به خیابان فاطمی، جنب کوچه پرستو، ساختمان پرستو، 88893258)
www.clinicdeedar.com
http://t.me/clinicdeedar