کتاب خوب درباره بلوغ
اتفاقی که برای همه پدر و مادرها می افتد این است که روزی چشم باز میکنند و میبینند کودکشان دیگر کودک نیست. لحظه ی غریبی است هم غرورآفرین است و هم آغاز دلواپسی. دیدن اینکه دانه کشته ما به نهالی مبدل شده است البته لذت بخش و غرورآفرین است اما سوای لذت و غرور نگرانی هم در کار است، نگرانی از آینده از اینکه نمیتوانیم از او در برار تندبادهای زندگی حراست کنیم، از اینکه نمیتوانیم میان او و دنیای بیرون حایل ایستاده و از او چون سپری در برابر مخاطرات زندگی دفاع کنیم. نگرانیم که از این پس او باید به تنهایی با حوادث جهان هستی برخورد کند. به تضاد میرسیم. از یک سو میخواهیم به سیاق گذشته پدر و مادر مورد نیاز باشیم و از سوی دیگر او نوجوانی که دیگر کودک نیست میخواهد بی نیاز از ما بر روی دو پای خود بایستد. تضادی حقیقی است که وجودش را در زندگی هر روز خود تجربه میکنیم.
اما میتواند بهترین ساعات زندگی ما باشد، دست کشیدن و آزاد گذاشتن آن زمان که خواهان حفظش هستیم مستلزم نهایت سخاوت و عشق و محبت است. عظمت دردناکی است که تنها پدر و مادر لایقش هستند.
برگرفته از کتاب روانشناسی بلوغ
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
www.clinicdeedar.com
http://t.me/clinicdeedar