Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the antispam-bee domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/clinicde/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the rocket domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/clinicde/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the wordpress-seo domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/clinicde/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. بارگذاری ترجمه برای دامنه hueman زودتر از حد مجاز فراخوانی شد. این معمولاً نشاندهندهٔ اجرای کدی در افزونه یا پوسته است که خیلی زود اجرا شده است. ترجمهها باید در عملیات init یا بعد از آن بارگذاری شوند. Please see Debugging in WordPress for more information. (این پیام در نگارش 6.7.0 افزوده شده است.) in /home/clinicde/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114 روش های غلبه بر احساس تنهایی | مرکز مشاوره دیدار
1- توماس مرتون گفته است: “افسردگی بلندای غرق شدن در خویش است.”
هر چند این گفته به روشنی نوعی تصمیم است و شکی نیست که افسردگی می تواند دلایل شیمیایی و یا محیطی داشته باشد، اما در عین حال حقیقتی نیز درون آن نهفته است. ما زمانی احساس تنهایی و افسردگی می کنیم که توجه مان روی خومان متمرکز شده، روی مسائل خودمان، نیازها و خواست های برآورده نشده مان، حس آنکه در مورد مان بی عدالتی شده و حسهای اندوهناک دیگر. در اصل، افسردگی زمانی نیرومندتر می شود که از آنچه هستیم یا داریم شاد نیستیم و در تغییر آنها احساس عجز می کنیم. افسردگی شکل اغراق آمیز تنهایی است که وقت در چنگال آن اسیر می شویم، دیگر هیچ چیز شادمان نمی کند.
اما، دیگران چی؟ شاید با فکر کردن به آن افراد بیشمار دیگری که تنها کور، از کار افتاده، بیوه، یتیم، بیمار، عقب افتاده ذهنی، فقیر، بی خانمان با در مرز مرگ به دلیل گرسنگی هستند، اتفاقی بیافتد. اگر حتی شده برای لحظه ای به این افراد بیندیشیم، بلافاصله در می یابیم که تا چه اندازه این احساس تنهایی مان خودمدارانه است. می توانیم دریابیم که همه احساس تنهایی می کنند و همه در مرحله ای از زندگی خواهان تماس بیشتر با دیگران اند. به جای پرداختن به اینکه دیگران چه ارمغانی می توانند برای ما به همراه بیاورند، می توانیم به این بیندیشیم که ما چه ارمغانی می توانیم برای کسانی داشته باشیم که به ما نیاز دارند.
2- می توانیم به جای آنکه منتظر دیگران بمانیم تا به ما نزدیک شوند، خود به آنها نزدیک شویم. برای این منظور تنها لازم است بر هر مانع یا عقده ای که از نزدیک شدن ما به دیگران جلوگیری می کند، غلبه می کنیم. برخی از این موانع یا عقده ها عبارتند از:
الف) ترس از نفی شدن به دلیل گذاشتن خود در جایگاه کسی که قدم اول را برای نزدیکی برمی دارد.
ب) ترس از اینکه از دید دیگران دوست داشتنی و پذیرفتنی نباشیم.
ج) احساس غرور؛ ما نمی توانیم به کسی نزدیک شویم، بلکه دیگری باید به ما نزدیک شود.
د) احساس اینکه چیزی نداریم به کسی بدهیم.
ه) احساس برتری که باعث می شود از بالا به دیگران بنگریم، آنها را شایسته همراهی با خود نپنداریم، یا بترسیم که با همراهی آنها، شایستگی و ارزشمندی خود را از دست بدهیم.
و) فقدان مهر و بردباری در خودمان.
ز) از ترس و بی اعتمادی از دیگران
لازم است بر چنین برنامه ریزی شدگی هایی غلبه کنیم. قلب خود را بگشاییم و امکان تماسی هماهنگ تر را با دیگران فراهم آوریم.
3- به یاد داشته باشیم که همه به عشق و عاطفه و توجه نیاز دارند. با به یاد آوردن این واقعیت درمی یابیم که نیاز خودمان نیز، نیازی مشروع است. از سوی دیگر همچنین در می یابیم که اطرافیانمان نیز همین را می خواهند و بنابراین دیگر از نزدیک شدن به آنها ترس به دل راه نمی دهیم و اجازه نمی دهیم که غرورمان مانع از آن شود.
4- به هنگام راه رفتن در خیابان با حضور در میان مردم، می توانیم به چشمانشان بنگریم، لبخند بزنیم و سری تکان بدهیم و به این ترتیب حضورشان را به رسمیت بشناسیم، می توانیم روی احساس تماس مان با دیگران تمرکز کنیم. زمانی که با کسی سخن میگوییم، می توانیم به چشمانش نگاه کنیم و روی خود واقعی او که در پس آن چشمها پنهان است، تمرکز کنیم. می توانیم به خود یادآور شویم که تمامی شخصیت هایی که می شناسیم در واقع روحهای نامیرایی هستند که در حال حاضر در این تن جسمانی به سر می برند.
5- می توانیم با خود درون مان رابطه برقرار کنیم، خودی که پیش از این زندگی کوتاه جسمانی هستی داشته و پس از آن نیز هستی خواهد داشت. همان خودی است که وقتی تمامی ترسهایمان فروکش می کند و از ندای درونمان، نیروی درونی مان، و قدرت درونی مان باخبر می شویم، جلوه می کند. زمانی که تمامی اندیشه ها و عواطف در لحظه فروکش می کنند، در حالت بودن هستیم و نه شدن. و آن بخشی از ماست که احساس عدم کمال و تلخی برآمده از زندگی گذشته و انتظار و اضطراب ناشی از آینده بر آن دسترسی ندارد.
این خود درون در حالت توانمندی بالقوه و در حالت کمون به سر می برد درست مانند درخت بادامی که به صورت بالقوه در دانه بادام نهفته است. تنها کافیست آن را تغذیه و به آن توجه کنیم، تا نیرومندتر شود.
برخی از راه های تغذیه این خود درون از راه خودکاوی، ثبت رویاها مناجات، مراقبه و بیان خلاقانه است. فنونی نظیر تمرینهای بدنی، تنفسی و واتنش relaxation ژرف می تواند آشفتگی های ذهن را آرام کند تا حضور این خود درون، ژرف تر احساس شود.
6- هنگامی که با قدرتی رابطه برقرار میکنیم که خداوند، زندگی یا طبیعت می نامیم، قدرتی که به عالم و حتی کالبد ما سامان می بخشد و پاسداری اش می کند، آنگاه به ندرت احساس تنهایی می کنیم. آن قدرت یا وجود هر جا که باشیم، حضور دارد. احساس تنهایی زمانی ناپدید می شود که حقیقت را تجربه می کنیم، به همان سان که تاریکی با تابیده شدن نور محو می شود. بنا به شماری از نظام های فلسفی، تمایز گذاشتن میان این خود درون و این قدرت دشوار است، گاه آنها یکی پنداشته می شوند، یعنی به صورت “پروردگار درون ما”.
این انتخاب ماست که بخواهیم با این قدرت به صورت چیزی در بیرون یا درونمان رابطه برقرار کنیم. در هر صورت، با بازشناسی این حقیقت که ما همیشه و در همه حال در حضور و در رابطه با وجودی الهی هستیم که در تمامی موجودات و سراسر عالم هستی دارد، احساس تنهایی مان به میزان قابل ملاحظه ای کاهش می یابد.
7- می توانیم به کسانی بپیوندیم که علائق مشابهی دارند. با رشد بیشتر در می یابیم که تماسهای قدیمی مان دیگر به همان اندازه ارضای مان نمی کنند. ممکن است علایق و نیازهای ما تغییر کرده باشد، در حالی که همین تغییر در علایق و نیازهای آنها روی نداده باشد. بنابراین، ممکن است لازم باشد که به دنبال تماس های جدید با کسانی باشیم که علائق مشترکی با ما دارند. این عمل می تواند تا آنجا پیش رود که مانع از انجام وظیفه ای که در مقابل خانواده مان داریم نشود. خانواده مان مسئولیتی است که نمی توانیم نادیده بگیریم، اما می توانیم دوستانمان را بر اساس علائق و نیازهای شخصی مان انتخاب کنیم.
یکی از دلایلی که ممکن است احساس تنهایی کنیم این است که به دنبال تماس با کسانی هستیم که شیوه تفکر و احساس ما را ندارند. به جای آنکه به دنبال فرد معینی باشیم که احساس تنهایی ما را پر کند، شاید بهتر باشد به گروهی از افراد بپیوندیم که اهداف مشابهی را دنبال می کنند. آنگاه در حضور کسانی خواهیم بود که می توانیم ارتباط واقعی با آنها برقرار کنیم.
8- می توانیم با ترتیب دادن برنامه ای که به ما فرصت دهد هر سال چند روزی تنها باشیم، با احساس تنهایی روبرو شویم. یکی از موثرترین شیوه های غلبه بر ترس از چیزی مقابله با آن است. اگر از تنهایی میترسیم، گاه می توانیم ترتیبی بدهیم که تنها بمانیم و خود را بشناسیم. به این ترتیب می توانیم عشق، پذیرش و احترام به خود را بیاموزیم. می توانیم سرشاری درونمان را کشف کنیم. می توانیم نگاه عینی تر به آنچه انجام می دهیم، به مسیر حرکت و آنچه می خواهیم در آینده نزدیک با زندگی خود کنیم، بیندازیم. بسیاری از ما به دنبال آنچه ” ضروریات ” نامیده می شود مانند دیوانه ها به این سو و آن سو می دویم، بی آنکه لحظه ای بایستیم و از خود سؤال کنیم “آیا این واقعا از ضروریات” است؟ آیا واقعا ارزشش را دارد؟ آیا راه دیگری برای دست یافتن به آنچه که در زندگی می خواهم وجود ندارد؟” گاه کناره گرفتن از فعالیت های روزانه از راه اقامت در خانه یا میهمانخانه ای خارج از شهر می تواند آن آسایش و دورنمایی را که برای ایجاد نظم و روشنی در زندگی بدان نیاز داریم، در اختیارمان بگذارد. به عنوان نتیجه گیری می گوییم، ما همه تا حدی احساس تنهایی و کامل نبودن می کنیم. این احساس درد ناشی از حس ناامنی، آسیب پذیری، بی اعتمادی به دیگران و فقدان اعتماد به نفس و پذیرش خود را افزایش می دهد. از سوی دیگر اوضاع جهان به تشدید این نوع عواطف کمک می کند و به شیوع بیگانگی و تنهایی، می انجامد. ما سعی می کنیم که با تملک، جستجوی لذتهای حسی، ایجاد روابط، عضویت در سازمانها، جستجوی شناخت و معرفت و مدفون کردن خود در کار و فعالیتهای خلاقانه، آن عواطف را فرونشانیم. این فعالیتها تسکینی موقتی از آن احساس ناخوش آیند خلاء است، اما آنرا به طور کامل ریشه کن نمی کند. تنها خودشناسی با تجربه یگانگی با منبع الهی می تواند به طور کامل آن نیاز درونی را ارضا کند. می توان در جهت رسیدن به این هدف کار کرد، در حالی که همزمان با پرورش بیشتر احساس امنیت، اطمینان به نفس، شناخت از خویش و عشق به تمامی موجودات – از جمله خودمان – آغوش خود را بیشتر و بیشتر به سوی دیگران گشود.