احساس امنیت
امنیت عاطفی
زندگی را با بچه ای تقسیم کن که با مهربانی و خلاقیت رفتار می کند، نه به این خاطر که از شما می ترسد بلکه به این دلیل که براساس اراده آزاد خودش خواهان آن است.
بچه ها فقط وقتی می توانند فشار روحی خود را تخلیه و سلامت عاطفی خود را حفظ کنند که ! احساس کنند در ابراز عقیده خود کاملا امنیت دارند. بنابراین، نیاز به احساس امنیت عاطفی کاملا وابسته به نیاز به آزادی ابراز وجود است. بچه وقتی احساس امنیت خواهد کرد که در پاسخ به اظهارات عاطفی اش، با او به مهربانی و احترام رفتار شود و ببیند که شما و دیگر افراد دو روبر شما از امنیت لازم برای اظهار عقیده برخوردارند.
بچه سرنخ های لازم را از تجربه می گیرد: آیا می تواند با احساس امنیت و به راحتی اشتباهی مرتکب شود یا از این کار شرمنده خواهد شد؟ آیا در فضای توجه توام با احترام شما می تواند گریه کند یا تحقیر خواهد شد؟ آیا می تواند از ترس های عمیق خود با شما حرف بزند و شاهد یک گوش شنوا و مهربان باشد؟ آیا دیگر افراد دوروبر شما می توانند با احساس امنیت باشما حرف بزنند و احيانا اشتباهی هم مرتكب بشوند؟ بچه ای که باید دائم مواظب باشد که مبادا رفتار اشتباهیه از او سربزند یا حرف «غلطی» بزند به اندازه کافی احساس امنیت ندارد که ابراز وجود بکند، زیرا می ترسد که والدین اش در مورد او قضاوت بد بکنند، با او را تحقیر کنند و به باد پند و
رز بگیرند و یا در نهایت نظر او را تغییر بدهند. وقتی از مهر و محبت بی قید و شرط والدین اش اطمینان ندارد نمی تواند صادقانه و از صمیم قلب اظهارنظر بکند.
هدف ما تربیت بچه ای نیست که اصلا ترس و واهمه ندارد (که هم غیرممکن است و هم خطرناک) بلکه هدف ما این است که انباشت طبیعی دلواپسی ها و دلشوره ها راه خود را به خارج از ذهن بچه پیدا کنند و پس از آن، تعادل عاطفی او حفظ بشود. حالت دلواپسی و اضطراب دائم توانایی بچه را برای فکر کردن، یادگرفتن، ارتباط برقرار کردن و رشد به خطر می اندازد. خانه جایگاهی مناسب برای احساس امنیت است تا بچه در پناه توجه دلسوزانه والدین و دیگر مراقبانش بتواند عواطف و احساسات خود را ابراز کند. در این صورت بچه می تواند بدون نگه داشتن یا سرکوب کردن غم و دردهایش، به سرعت از حالت عصبی خارج بشود.
بدون توجه به این که ما چه مقدار تلاش بکنیم، بچه ها با مقداری ترس و دلهره زندگی می کنند؛ این حالت برای انسانی که هنوز کوچک است، با تجربه دیگر انسانها آشنا نیست (تا آنجا که ما می توانیم بگوییم و برای بقای خود به انسان های بزرگ تر وابسته است، کاملا طبیعی است. شما در نقش والدین وسیله محافظت و پناهگاه امن او هستید، کسی که بچه به او اعتماد میکند و به حمایت او تا یک سن معین تکیه می کند. بنابراین، به منظور سلامت عاطفی خود شما و بچه برای او یک بار وفادار باشید. او نیازمند آن است که شما احساسات، انتخاب ها، تصميمها و افکارش را بپسندید.
هرگونه تردیدی در ذهن بچه درباره حمایت صریح و روشن ما، می تواند مانعی در برابر توانایی او برای برقراری ارتباط ایجاد کند. ممکن است برای پرهیز از برانگیختن خشم شما با فرار از انتقاد شما پاسخ ناصادقانه بدهد. ممکن است از بیان احساسات خود به شما امتناع کند، زیرا آخرین باری که این کار را کرده بود شما سخت مشغول بودید و اصلا به او توجه نکردید، یا به جای گوش دادن به حرف های او، سخت علاقه مند به سخنرانی و دادن پند و اندرز بودید. با ممکن است خیلی فوری با خواست های شما موافقت کند، نه به این دلیل که خیلی مایل است به کمک شما بیاید یا از دستورات شما پیروی کند، بلکه به این دلیل که جرئت ابراز وجود ندارد. این نوع رفتارها، در نهایت بچه را از توانایی شناخت خود و اعتماد به احساسات خود محروم می کند، به گونه ای که در بزرگسالی نمی تواند روابط مناسبی با دیگران برقرار کند.
بسیاری افراد سالها بعد، در بزرگسالی، این نوع رفتار نامناسب را تشخیص می دهند. در یک جلسه مشاوره، پدری علاقه شدید خود به بهترین دانش آموز بودن در زمان بچگی را با ما در میان گذاشت. او گفت: «من هیچ انتخاب دیگری نداشتم. مجبور بودم که بهترین باشم و وانمود می کردم که از تمام لحظه های آن لذت می برم. اما در درون خودم احساس عجز و ناتوانی می کردم و می ترسیدم که اگر یک زمانی اندکی کمتر از بهترین باشم. دیگر مرا دوست نداشته باشند. با همه نوع ارزشی برایشان نداشته باشم. »
مادرم به من گفت که من اغلب وانمود می کردم با پدرم موافق هستم تا در رقابت با خواهرم. پدرم همیشه جانب مرا بگیرد. «بابام یک راه حلی برای دعوای من و خواهرم پیشنهاد می کرد و من فوری موافقت می کردم، حتی اگر خیلی ناراضی بودم و دلم میخواست دعوا جور دیگری خاتمه یابد. »
بچه ها به قدری مشتاق پذیرش ما هستند که هر رفتاری از جانب ما که اندکی کمتر از مهر و محبت و احترام باشد ممکن است تردید ایجاد کند. نه تنها باید مطمئن باشند که آنها را ستایش می کنیم و احترام می گذاریم. بلکه وقتی عصبانی یا آزرده هستیم نیز باید گفته هایشان در مورد فشارهای روحی خود را بپذیریم. تربیت ایده ال بچه هایی که نقط مهربانی را مشاهده و احساس می کنند تجربه انسان عادی نیست. همان طور که شما مشتاق هستید تا بهترین رفتار را با بچه خود داشته باشید، باید خطاپذیری خرد و او را نیز بپذیرید. صادق باش و یک فضای ایمن را فراهم کن تا بچه بتواند چگونگی احساس درونی خود را بشناسد؛ شناسایی روش هایی که ممکن است بچه خود را بترسانید به شما کمک می کند تا هر زمان که اعتماد میان شما آسیب می بیند، آن را به راحتی ترمیم کنید.
همچنان که پیش تر گفته شد، انکار یا قضاوت در مورد انتخابها و احساسات بچه ها علت اصلی اضطراب و دلشوره در آنهاست. اگر بچه ای به خاطر آنچه گفته است با انجام داده است، احساس شرمندگی بکند، ممکن است لب فرو ببندد و وانمود کند که مطابق میل شما عمل میکند. رفتار مبتنی بر فرمانبرداری او، شما را به اشتباه می اندازد، به گونه ای که ممکن است، تا زمانی که مشکلات بزرگ تری اتفاق می افتد، ناراحتی های کنونی او را فراموش کنید.
یک ابزار دیگر برای ترساندن و شرمنده ساختن بچه توهین و اهانت در لباس شوخ طبعی و خوشمزگی، است. اظهارنظرهای سبک و به اصطلاح شاد که به بچه آسیب میوان بی اعتمادی برپا می کند. بچه اهانت شده ممکن است وانمود کند که از شنیدن این به اصطلا خوشمزگیها خوشحال است، در حالی که از درون به خود می پیچد.
راحت ترین روش برای یک بچه که بخواهد به یک وضعیت ناخوشایند. پایان بدهد این است که وانمود کند هر کاری که بزرگسالان را راضی می کند با خوشحالی انجام می دهد. تحقیری که در لفافه شوخی و خوشمزگی پیچیده شده است به اندازه کافی دردآور است. این که بچه وانمود کند که این تحقیر را در قالب جوک می پذیرد وی را از اهانت بیشتر در امان نگه می دارد. باوجوداین، وقتی بچه می ترسد نمی تواند مهر و محبت را نیز احساس کند. وقتی کسی که بچه او را بیشتر از همه دوست دارد همان کسی باشد که پیش او احساس امنیت نمی کند تا احساسات واقعی خود را بیان کند، پاک گیج و درمانده می شود. با گذشت زمان نتیجه می گیرد که من باید یک اشکالی داشته باشم. من نمی توانم آنگونه باشم که آنها می خواهند.» و این یک زمزمه درونی است که سد راه عزت نفس می شود.
اگر شرایطی ایجاد بکنیم که در آن بچه احساس امنیت بکند، دیگر لازم نیست که از اشتباهات خود بترسیم. اگر به روش های ترسناک رفتار کنیم بچه دلشوره و اضطراب ما را جذب می کند و این فقط به خود ناباوری اش می افزاید. نگرانی بیش از حد در مورد حساسیت های بچه، از توان او برای پذیرش واقعیت انسان، برای مقابله با درد و رنج، برای بخشیدن و برای اشتباه کودکانه می کاهد. تا مادام که بچه ها بتوانند تحت توجهات والدین احساسات خود را کاملا بیان کنند، خواهند توانست موقعیت های دشوار را کنترل کنند. در واقع، برخورد با والدین «ناکامل»، اگر پیوسته توأم با توهین و فحاشی نباشد و به شرط آنکه شما در موقعیت های مشکل خطاهای خود را بپذیرید و احساسات آسیب دیده بچه را تأیید و جبران کنید می تواند به فرصت های رشد تبدیل شود.
احساسات شما و احساس امنیت بچه
آزادی ابراز وجود برای یک بچه و پدر یا مادر او یکسان نیست. شما باید شنونده مهربان و دلسوز برای فرزند خود باشید، بدون توجه به این که او چگونه اظهارنظر می کند؛ اما او نمی تواند منقاب؟ همین رفتار را با شما داشته باشد، چون احساسات تند شما او را می ترساند و شخصا آنها را به دل می گیرد. بچه آمادگی آن را ندارد که تنش های عصبی شما را تحمل کند، چون نه پدر (یا مادر) است و نه مشاور؛ او به دنیا نیامده است که انفجارها و طغیان های خشم شما را جذب کند یا روحیه آسیب دیده شما را ترمیم کند. بنابراین، احساساتی که ممکن است بچه شما را بترساند یا آسیب بزند پیش بزرگسال دیگری که می تواند و می خواهد به شما توجه بکند ابراز کنید.
می توانید درباره احساساتی که به طور بالقوه بچه را نمی ترسانند با بار ذهن او نمی شوند با بچه صحبت بکنید. اطمینان حاصل کنید که در آن لحظه، اندیشه ها با احساسات ناراحت کننده را در ذهن خود انبار نمی کند؛ آنگاه می توانید در مورد احساسات خود با او حرف بزنید، به شرط آن که واژه هایی که به کار می برید خالی از سرزنش یا قضاوت در مورد دیگری باشد. به بیان دیگر، به جای تمرکز بر تقصير با گناه دیگران بر خودت تمرکز کن. «وقتی پیراهن ام چروک شد خیلی عصبانی شدم.» این عبارت هیچ کس را تهدید با محکوم نمی کند. برعکس، احساس میکنم که او مراقب لباس های من نیست.» بچه را نگران می کند که ممکن است دفعه بعد او را ملامت کنید. علاوه بر تأمین امنیت، اجتناب از ملامت و سرزنش، این هدیه را به بچه اعطا میکند که سرچشمه احساسات خودش باشد و از این طریق، به جای یک فرد ضعیف به یک شخصیت توانا تبدیل شود.
اگر شما در خانواده ای بزرگ شده باشید که در آن نمی توانسته اید خواسته ها و افکار صادقانه خود را به راحتی بیان کنید، ممکن است ایجاد فضایی که در آن بچه شما احساس امنیت بکند برای شما مشکل باشد. این بدان دلیل است که وقتی بچه شما احساسات تند خود را ابراز می کند، ترس گذشنه خود شما از اظهار عقیده در زمان بچگی، ممکن است آگاهانه یا حتی ناآگاهانه، فراخوانده شود. طبیعتا شما دوست ندارید درد و رنج گذشته را به یاد آورید و بنابراین همین نگرانی باعث می شود که مانع ابراز عقیده بچه بشوید.
باوجوداین، اگر قرار است انکار را کنار بگذاریم و به شادی و سرزندگی برسیم باید ناراحتی آن را هم قبول کنیم. ما نمی توانیم به خاطر راحتی خود مانع اظهارنظربچه بشویم. درعوض، وقتی بیان بچه شما را آماده انفجار می سازد از فرمول ج.ت.گ.ت.ت استفاده کنید: (ج) تأمل کن، واکنش در شرف وقوع را در نظر بگیر، اجازه بده جریان طبيعي خود را در حالت سکوت درذهن شما طی کند (اگر وقت داری آن را وارسی کن، اگرنه بعد این را بکن)، سپس توجه خود را روی بچه متمرکز کن (ت) و به او گوش بده (گ). احساس و ادراک بچه را تأکید کن (ت) و با اعتماد به او و پرهیز از حل و فصل سریع مشکل، به او توان (ت) و اختیار بده.
بعدا، یک وقت دیگر، می توانید افکار واکنشی خود را یادداشت و ربط و اعتبار آنها را وارسی کنید، این که بدون آن ها شما چگونه شخصیتی خواهید بود و چگونه در مورد خود شما به کار خواهند رفت. می توانید این کار را خود انجام بدهید یا آنها را با یک فرد بزرگسال در میان بگذارید و ضمن مشورت با او، راه خود را به سمت خود به تحققی پیش بگیرید. با انجام این کار، نیازی نخواهید داشت به گونه ای واکنش نشان بدهید که بچه را بترساند، در حالی که هیچ ربطی به او نداشته باشد. ایجاد یک محیط امن خانوادگی به هرکدام از شما این فرصت را می دهد که، بدون آسیب رساندن به همدیگر، صمیمانه به یکدیگر نزدیک بشوید و وقتی مشکلی پیش آمد۔ راحت و آشکار درباره آن حرف بزنید. درواقع، تربیت بچه ها ما را مجبور می سازد که خود را نیز تربیت کنیم.
برخی والدین می گویند که بچه های آنها می توانند به بیان های عاطفی دردناک خودگوش بدهند و خود مراقبشان باشند. باوجوداین، بچه ای که این نقش را در مورد خود اجرا می کند ممکن است احساس گناه بکند یا بترسد. ممکن است بیم آن را داشته باشد که والدین اش نتوانند وضعیت های دشوار را اداره بکنند، با فکر بکند که خود او علت ناراحتی های والدین است و بنابراین احساس شرمساری بکند. اگرچه نیازی نیست که ما غم یا شادی خود را مخفی کنیم، اما این برای یک بچه وحشتناک است که دائم در حال دلداری والدین باشد، با پیوسته نگران این باشد که ممکن است غم و اندوه پدر یا مادرش فوران کند، با پدر و مادری ضعیف داشته باشد که خود نیازمند بیان ضعف و ناتوانی شان هستند. برای اینکه احساس امنیت بکند و به شما اعتماد پیدا کند، نیازمند آن است که به خاطر محدودیت های عاطفی خود به قدرت و توان شما تکیه کند. همانطور که بزرگ می شود، اگر آزادی اظهارنظر و ابراز وجود داشته باشد، کم کم این توانمندی را پیدا می کند که به حرفهای شما گوش بدهد و از شما مراقبت بکند.
شناخت رفتارهای مبتنی بر ترس
اکثر بچه ها، وقتی حتی اندکی در روابط روزمره خود احساس ناامنی می کنند، رفتارهای مشابهی از خود بروز می دهند. مشاهده هرکدام از این رفتارهای مبتنی بر ترس نشانه ای است که متوجه شویم بچه از لحاظ عاطفی احساس امنیت نمی کند. برخی از رایج ترین نشانه های ترس و شرمندگی عبارت اند از:
• بچه ای که احساس امنیت ندارد، رفتارهای غیر قابل قبول خود را پنهان می سازد. مثلا وقتی پدر و مادرش نگاه نمی کنند برادرش را اذیت می کند. از طرف دیگر، بچه ای که احساس امنیت می کند، بدون هراس از انتقام والدین، برادرش را اذیت می کنا۔ یا سر به سر او می گذارد. در واقع، به احتمال زیاد این کار را در حضور پدر یا مادر خود انجام می دهد به این امید که به نیازهای او واکنش نشان بدهند.
• وقتی اوضاع خراب می شود (مثلا، یک اسباب بازی گم می شود، یا ظرفی می شکند، یا در بازی دعوا می شود) بچه ای که احساس ترس و شرمندگی می کند خیلی راحت دروغ می گوید، چون از واکنش والدین اش به خاطر اتفاقی که افتاده است می ترسد. وقتی با او برخورد می کنند به کف اتاق خیره می شود، به آرامی حرف می زند یا سکوت می کند. با ممکن است سروصدا راه بیندازد تا آنها را قانع کند که به راست می گوید». در مقابل، بچه ای که احساس امنیت می کند نیازی ندارد که چیزی را بپوشاند یا مخفی کند. والدین اش او را بازجویی نخواهند کرد؛ این بچه در حالت آرامش و با اعتماد تمام، در صورت لزوم، اطلاعات را در میان می گذارد، در حالی که به چشمان والدین نگاه می کند.
• بچه ای که از قضاوت و تنبیه والدین می ترسد احتمالا وقتی والدین وارد اتاق می شوند هر کاری را که مشغول انجام آن است متوقف می کند. برعکس، بچه ای که چنین بیم و هراسی در وجود او شکل نگرفته است، ممکن است چنان غرق بازی باشد که اصلا متوجه ورود آنها نشود و اگر متوجه بشود به کارش ادامه خواهد داد یا از آنها دعوت
خواهد کرد که ببینند چه کار دارد می کند.
• بچه ترسو از ابراز وجود خودداری می کند، به خصوص اگر فکر کند که خواسته های او با خواسته های والدین اش در تضادند. اما بچه ای که اعتماد به نفس دارد، پا پیش می گذارد و، یا به صورت شفاهی و یا در زمان کوتاهی، با رفتار یا سرنخهای دیگر، با آنها ارتباط برقرار می کند.
• احساس ناامنی توانایی بچه را برای اتصمیم گیری سد می کند. همیشه تلاش میکند تا دریابد چه چیزی مورد پذیرش است و از قضاوت والدین می ترسد. در این موارد، بچه خواهد گفت «نمی دانم، یا با سکوت خود باعث میشود که والدین برای او تصمیم بگیرند. از این طریق در مورد آنچه تصمیم گرفته شده است احساس اطمینان میکند.
• بچه ترسو ممکن است پنهان کار و گوشه گیر باشد و یا با پرخاشگری، پرشهای عصبی، شب ادراری، کابوس یا دیگر نشانه ها اضطراب را بروز بدهد. بچه ای که احساس امنیت می کند در کمال آرامش و خیلی راحت با والدین ارتباط برقرار میکند
• بر اثر احساس ترس و نبود امنیت، توانایی تمرکز به مشورتی جدی آسیب می بیند. و بچه ظاهرا نمی تواند خوب یاد بگیرد. برعکس، بچه با اعتماد به نفس می تواند از هوش خود به صورت بهینه استفاده بکند.
• بچه ای که از لحاظ عاطفی و اعتماد به نفس احساس امنیت نمی کند. گاهی یک مسیر دقیق را که خوشایند است انتخاب می کند. ممکن است، به جای این که خودش باشد تلاش کند که خوب به نظر برسد، یا به اصطلاح تظاهر بکند. ممکن است فوق العاده خوش رفتار مطيع، فرمانبر و به اصطلاح کمک کار باشد. بچه ای که اعتماد به نفس دارد نه هیچ دلیلی برای آزار دادن دیگران در او مشاهده می شود و نه هیچ دلیلی برای این که پیوسته ما و دیگران را راضی نگه دارد. این بچه از خود مطمنن، جسور و صادق است و نیازهای واقعی خود و همین طور بازیگوشی و میل به همکاری خود با دیگران را راحت بروز می دهد. بچه ای که این قدر آزادی دارد که خود خودش باشد، اعم از این که خجالتی و گوشه گیر باشد یا اهل بیرون رفتن و مسئولیت پذیرفتن، هیچ نیازی ندارد مطابق میل دیگران زندگی بکند.
این نشانه های نمونه وار ترس، هرازگاهی در بیشتر بچه ها دیده می شود. حتی زمانی که کاملا به تر و خشک کردن و پرستاری از نوزاد یا نوپا، به محض تقاضای او، حساس هستیم، با او میخوابیم، او را بغل میگیریم و مانند آنها. در نهایت، همچنان که بزرگ می شود مقداری ناامنی احساس می کند. وقتی واکنش ترس را در بچه خود مشاهده کردید، حتی وقتی که فکر می کنید من رفتار شما خیلی آرام و ملایم بوده است، باز هم احساس و ادراک بچه را تأیید کنید: «وقتی گفتم دیگه بسه ترسیدی؟، یا وقتی بو می برید که بچه به خاطر ترس از تأیید نکردن شما احساساتش را مخفی نگه می دارد می توانید بپرسید: «دوست نداری عضو تیم شنا باشی؟ هر کاری که فکر میکنی درست است انجام بده. تو خود بهتر می دانی که از چه چیزی لذت میبری.» با گذشت زمان، چنین برخوردهایی همراه با اعتماد کلی شما به بچه، ترس او را برطرف می کند و اعتماد میان شما را دوباره برقرار می سازد.
وقتی بچه برای بیان خود، احساس امنیت میکند صادق خواهد بود. با خارج ساختن آسیبهای بدنی – روانی خود از طریق گریه، اظهارات شفاهی، بازی، نمایش و هنر، سلامت عاطفی خود را حفظ خواهد کرد.
برقراری روابط خانوادگی ایمن برای بچه ها، آزادی ابراز وجود و اظهارنظر را نیز به همراه خواهد داشت. خانه به جایگاه مهر و محبت تبدیل می شود و شکوه و جلال بچه و شمار همین طور اشتباه ها و بخشش های شما را در محیطی مملو از عشق و دوستی پذیرا می شود.
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar.com