ابراز وجود کودکان
وقتی وسوسه می شوید که از بیان احساسات نامطبوع بچه جلوگیری کنید، از خود بپرسید هدف شما چیست. شاید بخواهید همیشه او را شاد ببینید، زیرا مشاهده ناراحتی او برای شما و، به نظر خودتان، برای او تحمل ناپذیر است. اگر صحنه ای» در انظار عمومی اتفاق بیفتد، ممکن ا است در نقش یک والد، نگران، به اصطلاح « آبرو ریزی» باشید. همچنین ممکن است بخواهید او را ساکت کنید چون عجله دارید، یا می خواهید علت فوران احساسات او را بدانید، چون درواقع برای شما روشن نشده است که چرا بچه ناراحت است. با وجود این، وقتی مانع می شوید که بچه ناراحتی اش را بیان کند، او، در عین سردرگمی و احساس تنهایی، آن را پنهان می کند. در عین حال، این فرصت را هم از دست می دهید که با او عمیق ارتباط برقرار کنید و از علت ناراحتی اش سردربیاورید. آنچه در این موارد بچه یاد می گیرد فرار کردن از احساسات خود و قایم کردن آنها از دیگران است. او به این باور می رسد که آدم خیلی ضعیفی است و نمی تواند هیچگونه ناراحتی ای را تحمل کند. در اصل، ما در عین قصد و نیت پاک و خالص، بیشتر به بچه های خود این نکته را آموزش می دهیم که احساسات آسیب دیده ترسناک هستند و باید از آنها جتناب کنند.
برخی آقایان به من می گویند که هیچ مشکلی با بیان عاطفی بچه های خود ندارند و به آنها اجازه می دهند تا می توانند خشمگین و عصبانی بشوند. اما، این آن چیزی نیست که من در این جا پیشنهاد می کنم. بی تفاوت بودن و بی توجهی به تقاضای بچه با توجه همراه با عشق و مهر و محبت یکسان نیست. اگر شما می توانید در برابر بیانهای پرشور و شدید بچه خود «خونسرده بمانید، به احتمال زیاد از لحاظ عاطفی بیشتر سرخورده و واپس زده هستید تا این که در لحظة
حاضر متوجه بچه باشید. نتیجه این کار، درست برابر است با ساکت کردن او و اجازه ندادن به او که احساساتش را بیان کند، زیرا بی تفاوتی شما به او می گوید که نباید احساساتش را بیان کند.
برای این که نشان بدهیم منحرف ساختن ذهن بچه از ابراز احساسات خود و فرونشاندن موقتی توفان عاطفی او تا چه حد بی اثر است، تصور کنید که ناگهان به شما خبر می دهند که مادرتان سخت بیمار است و با همسرتان در دادگاه خانواده آماده طلاق است. در حالت یأس و ناامیدی، دوستی را ملاقات می کنید، خیلی مشتاق هستید حرف بزنید، گریه کنید یا در آن محیط حمایتی خشمگین بشوید. خیلی زودتر از آنکه بخواهید احساسات خود را تخلیه کنید دوست شما برای منحرف ساختن ذهن شما، پند و اندرزهای تکراری را آغاز می کند: «بیا برویم سینما؛ فیلم خوبی نمایش داده می شود، شاید دیدن فیلم شما را آرام کند. به احتمال خیلی زیاد شما بیشتر می خواستید آن دوست به درددل شما گوش بدهد، و برای این کار تلفن زدن با هر کار دیگری را که در دست داشت، کنار بگذارد و فقط به شما توجه کند.
بچه نیز آدمی است با همین نیازها. اگر شما در زمان بچگی از طریق جبران و انحراف توجه، به اصطلاح «نجات یافته باشیده، یا اگر امکان بيان حال خود را پیدا نکرده باشید، ممکن است تحمل یک بچه ناراحت و عصبی اعصاب شما را خرد کند. با وجود این، باگوش دادن به بچه غمگین با خشمگین و در عین حال کنترل افکار و عواطف درون ذهن خود، می توانید به گونه ای توان خود را بازیابید که به جای فرار از بیان عواطف بچه، آن ها را کاملا حس کنید. آنگاه خواهید توانست افکاری را که عواطف خاصی را بر می انگیزند کشف کنید و از چگونگی عملکرد ذهن خود آگاه شوید. با فهم علت افکار) و معلول (احساسات و واکنش ها بینشی در مورد خود به دست آورید و به صورت شفاف رشد کنید. با شناخت این که اضطراب های تان به درد خود .نحفتی شما می خورد، توانایی خود را برای حس کردن، بدون نرسیدن، بازخواهید یافت.
در ادامه، روش هایی را مطرح می کنیم که والدین به کمک آنها، بچه ها را از ابراز وجود باز می دارند با آنها را ساکت می کنند.
انکار روش رایجی برای ساکت کردن ابراز وجود بچه (یا خود شخص) است – روشی که بیشتر آن را به صورت عادت به کار می بریم، صرفا به این دلیل که در مورد خود ما هم در بچگی اعمال شده است. انکار را گاهی با سکوت و اجتناب و گاهی با واژه انحراف توجه اعمال می کنیم. مثلا، وقتی نرگس سه ساله بود از مردان موبلند و ریشو خیلی می ترسید، احساسی که پروین، مادرش، ابتدا آن را انکار کرد و جدی نگرفت.
یک روز وقتی نرگس در صندلی عقب نشسته بود، پروین برای گفت وگو با یک آشنا با موهای خیلی بلند و مشکی و سبیل کلفت، توقف کرد؛ صورت مرد، با آن ریش انبوه، واقعا تمام پنجره ماشین را پوشانده بود. نرگس برای مدتی ساکت بود اما سپس با ترس و اضطراب گفت: «مامان، نمی توانیم برویم؟» مادرش بدون تفکر گفت آن مرد موبلند «مرد خیلی مهربانی است.»
نرگس با اطمینان و محکم پاسخ داد: «نه، نیست. واضح است که او می خواست ناراحتی اش را ابراز کند و دوست نداشت مادرش آن را انکار کند.
مادرش، که به اشتباه خود پی برده بود، گفت: «اوه، فهمیدم، تو او را دوست نداری. نرگس گفت: «نه، من فقط میخواهم حرکت کنیم.»
بعد از اینکه راه افتادند و آن مرد را پشت سر گذاشتند، نرگس نگاهی به عقب انداخت و گفت: «واقعا ترسناک نبود، من فقط او را دوست نداشتم»
اگر عبارت های حاوی انکار مبتنی بر عادت خود را شناسایی کنید می توانید قبل از به کاربردن آنها به خود بیایید و خود را کنترل کنید. در این جا چند نمونه از عبارت های زبانی حاوی انکار احساسات و ابراز وجود بچه را می آوریم
- آن قدرها هم بد نبود.
- چه چیزی این قدر تو را ناراحت کرده است؟
- من چیز بد یا نادرستی در این مورد نمی بینم.»
- آخر دنیا که نیست.»
- «اوه، چیزی نیست. اتفاقی نیفتاده است. تو سالم هستی.
- اتفاقی نیفتاده است.»
- «اشکالی ندارد. نو سالم هستی.»
چون این گفته ها با احساسات درونی بچه ها، که خود عينة آنها را حس می کنند، در تناقض است بچه ها معمولا با شنیدن آنها گیج می شوند، یا احساس می کنند به آنها توهین شده است. برای بچه ای که ترسیده است با آسیب دیده است واقعا اتفاقی افتاده است، همه چیز روبه راه نیست و بچه احساس خشم و ناراحتی می کند. شما، به جای انکار احساس بچه، می توانید از تایید استفاده کنید که تجربه بچه را قبول دارد، با در صورتی که شرایط اجازه بدهد، اطلاعات مفیدی به بچه بدهید. وقتی بچهای زمین می خورد و گریه می کند می توانید بچه را بغل کنید و بگویید «جای خراش درد می کند، یا «آیا می ترسی که همیشه همینطور درد بکند؟ اگر او ضمن گریه و اشک ریختن سرش را به علامت تأیید تکان داد، می توانید به او اطمینان بدهید و بگویید: «میدانم
حالا چقدر درد می کند؛ اما بعدا درد آن خوب می شود. درمان خراش زانو لازم و ضروری است، اما متوقف ساختن گریه ها و جیغ کشیدنها ضرورت ندارد. وظیفه ما این است که به او اطلاعات مربوط و لازم را بدهیم و به بیان احساساتش گوش کنیم (گ از فرمول ج.ن.گ.ت.ت) می توانیم کاری کنیم که او بداند آزاد است هرچقدر میخواهد گریه کند و این رفتارش برای ما معتبر است. توانمندسازی (ت از فرمول بالا) حاصل نگرش توأم با مهر و محبت ماست – گوش دادن به بچه بدون دخالت کردن در ماجرای ار. این ماجرا داستانی است که ممکن است بچه آن را برای خود بسازد، مانند «من دیگر هرگر قادر نخواهم بود راه بروم. ما نمی خواهیم داستان ذهن بچه را تقویت کنیم. رانی ماها یک لحن ساده و دادن اطلاعات مفید به بچه گوش می دهیم و ترس او را تأیید می کنیم او اعتماد ما را به توانایی خودش خوب حس می کند و درنتیجه آن حالت را پشت سر می گذارد.
درواقع، اعتماد و اتکا به خود، درست آنجا، آن بالای سرسره شکل می گیرد که او خود موقعیت را ارزیابی کند و خودش به یک تصمیم برسد. برای این که به او توان بدهید فقط به او نگاه کنید، آرام و خاطرجمع باشید. اگر با شما در این باره صحبت کرد، بگذارید بداند که شما احساس او را درک می کنید: «می بینم ترسیدی و مطمئن نیستی که می توانی به پایین سر بخوری. ما فعلا عجله نداریم. حوصله کن. خودت تصمیم بگیر.» سپس هرچه از شما خواست عمل کنید؛ ممکن است پیشنهاد کند دست اش را بگیرید، یا روی خود را برگردانید یا او را پایین بیاورید.
در ادامه چند عبارت نمونه وار را می آوریم که تصمیم بچه را انکار می کنند. باز هم دقت کنید که آگاه شدن از گفته های خود، اولین قدم به سمت کنترل و نادیده گرفتن آنهاست:
هرطور شده تلاش کن
- چرا همین یک دفعه آن را انجام نمیدهی؟
- این یکی را امتحان کن، خیلی بهتر است.
- این یکی را نمی خواهی، مگرنه؟ و خیلی بازی کردی. (وقتی بچه می خواهد باز هم بازی کند.)
- خسته شدی، (وتنی بچه میخواهد باز هم بدو بدو کند.)
- اگرسنه ای، (وقتی بچه نمی خواهد غذا بخورد.)
- تو دوست داری با سوسن بازی کنی.» (وقتی بچه از بازی با سوسن امتناع می کند.)
- می توانی این کار را بکنی. (وقتی بچه تردید دارد.)
- «نترس، خجالت نکش، ناراحت نشو »
- «چرا گریه می کنی، این که گریه ندارد.»
- «اما سرما میخوری» (وقتی بچه کتش را در می آورد.)
جیغ بلند و با آن سرعت گرفتم ترسیدی؟» و بعد از پاسخ او، می توانید او را بغل کنید و با احساسانش شریک بشوید: «من ترسیدم وقتی دیدم وارد خیابان شدی. وقتی تو را سالم گرفتم نفس راحتی کشیدم.»
والدین خیلی گرایش دارند بچه ای را که کار خطرناکی کرده است ملامت کنند. آنها امیدوارند با ابراز خشم خود به بچه، حالی کنند که دیگر آن کار را تکرار نکند. اما ترس از خشم والدین دلیل درستی برای اجتناب از خطر نیست و خطرناک تر این که دلیلی است که خیلی دوام نمی آورد. شما می خواهید که بچه براساس نهم خود و میل و اشتیاق خود برای ایمن ماندن، از خودش مراقبت کند. او با احساسات شما حرکت میکند و تحت تاثیر اعتماد شما به خود قرار می گیرد. در یک جلسه مشاوره خانوادگی، من از واکنش ازینا در مورد کار خطرناکی که دخترش انجام داده بود و چگونگی برقراری ارتباط با او ضمن بیان آسیب پذیری خودش آگاه شدم. م نازنین دوساله خیلی هیجان زده شده بود که در خانه عمویش، سیروس، به آتش نگاه
کند. او قبلا هرگز شومینه ندیده بود و پدرش برای او توضیح می داد که چرا باید از آن فاصله بگیرد. او از یک فاصله امن به عمویش نگاه می کرد که هیزم ها را روی کاغذ میانباشت و سپس کاغذ را آتش می زد. وقتی عمو کارش تمام شد همه برای شام آماده شدند.
هیچ کس متوجه نبود که نازنین با یک برگ روزنامه خودش را به محل آتش نزدیک کرد. ناگهان مادرش، آزينا، فریاد کشید: انها نازنین نه و درست قبل از اینکه خم شود نا روزنامه را روی آتش بگذارد به سرعت برق او را گرفت.
نارنین به شدت به گریه افتاد. آزیتا آماده بود که نازنین را به خاطر گوش ندادن به رلهای پدرش ملامت کند، اما ناله های او ری را از این کار بازداشت و به کاروان خود را بررسی کرد. به جای عصبانی شدن از دست بچه، ازینا گفت: او در در دست نزدیکانش هستی خیلی ترسیدم. ترسیدم آتش تو را بسوزاند.
آزیتا تأیید کرد: «می دانم، درست وقتی آماده شدی کاغذ را روی آتش بگذاری، تو را از آنجا دور کردم. آیا می خواستی ببینی چگونه آتش شعله ور می شود؟»
آزیتا نازنین را کنار آتش بغل گرفت و نازنین گفت: «مامان، شما کاغذ را روی آتش بگذار
آزیتا کاغذ را خوب مچاله کرد و با دقت آن را روی آتش گذاشت. به نازنین گفت که از آتش فاصله بگیرد و اگر خواست آتش را شعله ورتر کند از بابا با مامان کمک بخواهد.
تا آنجا که امکان دارد به بچه آزادی بده خودش تصمیم بگیرد. اما، وقتی لازم است که آزادی او را محدود کنید، این کار را با احترام و مهربانی انجام بده و دلایل انتخاب خود را برای او کاملا روشن کن. حتی اگر تصمیم بچه با پرس و جوی او به نظر شما ناپسند و ناخوشایند باشد، اگر آسیبی نمی رساند، واکنش غریزی و نسنجیده در مقابل آن نشان نده. از فرمول معروف ج.ت. گ.ت.ت استفاده کن: خود را از واکنش های شخصی به آنچه در مورد بچه جریان دارد جدا کن و افکار خود را وارسی کن تا واقعیت و مناسبت آنها روشن شود؛ توجه کن، گوش بده، تأیید کن و به او توان و اختیار همراه با اطلاعات مفید بده. بچه شما این حق را دارد که خود آزمایش و خطا بکند و نتایج آنها را شخصا ببیند. برای مثال، بچه سه ساله می خواهد کشف کند که آیا خودش می تواند کیف شما را حمل کند یا نه و بچه یازده ساله ممکن است خودش متوجه بشود که نمی تواند در یک فروشگاه بزرگ کار بکند، یا حداقل حدس شما را تأیید کند. اگر، وقتی متوجه این نکته شد و ناامیدی به او دست داد، به بیانش گوش بده و تأیید کن.
وقتی بچهای خودش به جواب هایی می رسد، می آموزد که باید با ناکامی ها مواجه بشود، ناکامی هایی که خود علت آنهاست نه قربانی آنها. کس دیگری نیست که بچه او را منصر بداند یا از او خشمگین بشود. خودش را مسئول آن چه اتفاق افتاده است می داند و خودش مستقیما باد می گیرد که چه چیزی مهم و مؤثر است و چه چیزی نیست. وننی بتواند احساسانش را که براثر نوجه توأم با مهر و محبت شما برانگیخته شده است بیان کند، آنوئت این تجربه های فردی خودش سنگ بنای محکمی برای ایجاد اعتماد به نفس، کاردانی و چاره جویی تشکیل می دهند.
پرت کردن حواس روش دیگری برای بی توجهی به احساسات بچه با انگار آن ها…ند. دادن یک شکلات با پیشنهاد یک فعالیت تفریحی و سرگرم کننده به بچه ای که ناراحت است این پیام را به او می دهد که از احساسات فعلی خود فاصله بگیرد. یک زانوی خراش برداشته یا یک اسباب بازی گم شده می تواند باعث ناراحتی و غم و اندوه بچه بشود. این اندوه با خوردن شکلات یا د کم شدن در یک بازی تفریحی ناپدید نمی شود. اما در عوض پیامی که با انحراف توجه خودش می گیرد این است که اشکالی در آن نوع احساساتش وجود دارد. «مامان نمی گذارد احساساتم را بیان کنم. من اساسأ نباید یک چنین احساسی داشته باشم. قرار است فر را با چیز دیگر سرگرم بشوم. من باید از هر نوع احساس عاطفی ناراحت کننده ای پرهیز کنم و به اصطلاح خطر نکنم، چون افتادن با مثلا گم کردن اسباب بازی بد است.» این احساس به خوشحالی منجر نمی شود. بلکه نتیجه نهایی آن، ضعف و احساس ترس و کم جرئتی است. با منحرف کردن توجه بچه، به وی می فهمانیم که واقعیت تلخ و بد است و باید بر آن غلبه کرد؛ پیام نهفته در عمل ما این است: اشکالی وجود دارد، اشتباهی رخ داده است.» اما خوشحالی در یادگرفتن همزیستی با واقعیت، و زندگی در آن، در حل مشکلات نه به دلیل ترس از آن چه اتفاق می افتد، بلکه به دلیل آزادی برای غنی تر ساختن زندگی، نهفته است.
منحرف ساختن توجه بچه از احساسات و عواطف تلخ و آسیب دیده اش همچنین می تواند بعدها یکی از دلایل استعمال مواد در زندگی، استفاده بیش از حد از مسکنها، و تمایل همیشگی برای بافتن جواب های ساده و راحت باشد. این روش بزرگسالی را می پروراند که به راحتی از پا در می آید و تسلیم می شود، چون تحمل او در برابر مشکلات خیلی اندک است. پایبندی به اجتناب از ناراحتی، آزادی آنها را برای خلق یک زندگی غنی و انعطاف پذیر محدود می سازد. بچه می تواند در رویارویی با آسیب ها و مشکلات، وقتی آنها را جزئی از زندگی بداند، انعطاف پذیر شود. بنابراین، وقتی احساس می کنیم که باید دخالت کنیم، با مسئله را یکجوری لاپوشانی و به اصطلاح حل کنیم، توجه را منحرف سازیم با پند و اندرز تکراری بدهیم، میتوانیم ابتدا دست نگه داریم و آن نیروها و قصه های قدیمی را در درون خود کشف کنیم. اگرچه ممکن است به نظر خود، آنچه ما را بر آن می دارد که برای بچه انجام بدهیم بهترین کار است، اغلب متوجه می شویم که بچه بدون دخالت ما زندگی بهتری دارد.
اگر وقتی روش اجتناب را به کار می برید و ناگهان متوجه اشتباه خود شدید، آرام باشید و بر خود سخت نگیرید، در عین حال از دنبال کردن آن مسیرهایی که دیگران برای شما تعیین کرده اند پرهیز کنید. متأسفانه، بچه ای که از احساسات دردناکش اجتناب می کند در واقع، ابراز وجود خود را متوقف می سازد و یا اصلا این احساس از بین می رود و حتی ممکن است دیگر هیچ گاه آن را حس نکند؛ این بچه از لحاظ عاطفی، به اصطلاح، فلج و برقراری ارتباط با وی دشوار می شود. با در بچه های سالم تر، با انتخاب رفتارهای تحریک آمیز و جیغ و داد که سرانجام توجه شما را جلب می کنند، در بیان حال خود و برقراری ارتباط موفق می شوند. به علاوه، وقتی پدر یا مادری از روش اجتناب استفاده میکند، نیازهای بچه برآورده نمی شود و به فشارهای روحی بیشتر همراه با مشکلات رفتاری منجر می شود. فورانهای عاطفی بچه نیازمند واکنش و توجه ما به منظور فرونشاندن است (همچنان که بعدا خواهید دید لزوما آن چیزی نیست که در آن لحظه می خواهد).
مرکز مشاوره دیدار ۰۲۱۸۸۸۹۳۲۵۸
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar.com